سلیمان دیلمى گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم فلانى در عبادت و دیانت و فضیلت چنین و چنانست امام فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نمىدانم، فرمود، پاداش باندازه عقل است، همانا مردى از بنى اسرائیل در یکى از جزایر دریا که سبز و خرم و پر آب و درخت بود عبادت خدا مىکرد یکى از فرشتگان از آنجا گذشت و عرض کرد پروردگارا مقدار پاداش این بندهات را به من بنما خداوند باو نشان داد و او آن مقدار را کوچک شمرد،
- عَلِیّ بْنُ مُحَمّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ الکافی ج : 1 ص : 21سُلَیْمَانَ الدّیْلَمِیّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللّهِ ع فُلَانٌ مِنْ عِبَادَتِهِ وَ دِینِهِ وَ فَضْلِهِ فَقَالَ کَیْفَ عَقْلُهُ قُلْتُ لَا أَدْرِی فَقَالَ إِنّ الثّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْلِ إِنّ رَجُلًا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَانَ یَعْبُدُ اللّهَ فِی جَزِیرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ خَضْرَاءَ نَضِرَةٍ کَثِیرَةِ الشّجَرِ ظَاهِرَةِ الْمَاءِ وَ إِنّ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ مَرّ بِهِ فَقَالَ یَا رَبّ أَرِنِی ثَوَابَ عَبْدِکَ هَذَا فَأَرَاهُ اللّهُ تَعَالَى ذَلِکَ فَاسْتَقَلّهُ الْمَلَکُ فَأَوْحَى اللّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ أَنِ اصْحَبْهُ فَأَتَاهُ الْمَلَکُ فِی صُورَةِ إِنْسِیٍّ فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَابِدٌ بَلَغَنِی مَکَانُکَ وَ عِبَادَتُکَ فِی هَذَا الْمَکَانِ فَأَتَیْتُکَ لِأَعْبُدَ اللّهَ مَعَکَ فَکَانَ مَعَهُ یَوْمَهُ ذَلِکَ فَلَمّا أَصْبَحَ قَالَ لَهُ الْمَلَکُ إِنّ مَکَانَکَ لَنَزِهٌ وَ مَا یَصْلُحُ إِلّا لِلْعِبَادَةِ فَقَالَ لَهُ الْعَابِدُ إِنّ لِمَکَانِنَا هَذَا عَیْباً فَقَالَ لَهُ وَ مَا هُوَ قَالَ لَیْسَ لِرَبّنَا بَهِیمَةٌ فَلَوْ کَانَ لَهُ حِمَارٌ رَعَیْنَاهُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ فَإِنّ هَذَا الْحَشِیشَ یَضِیعُ فَقَالَ لَهُ ذَلِکَ الْمَلَکُ وَ مَا لِرَبّکَ حِمَارٌ فَقَالَ لَوْ کَانَ لَهُ حِمَارٌ مَا کَانَ یَضِیعُ مِثْلُ هَذَا الْحَشِیشِ فَأَوْحَى اللّهُ إِلَى الْمَلَکِ إِنّمَا أُثِیبُهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِهِ
ترجمه :
سلیمان دیلمى گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم فلانى در عبادت و دیانت و فضیلت چنین و چنانست امام فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نمىدانم، فرمود، پاداش باندازه عقل است، همانا مردى از بنى اسرائیل در یکى از جزایر دریا که سبز و خرم و پر آب و درخت بود عبادت خدا مىکرد یکى از فرشتگان از آنجا گذشت و عرض کرد پروردگارا مقدار پاداش این بندهات را به من بنما خداوند باو نشان داد و او آن مقدار را کوچک شمرد، خدا باو وحى کرد همراه او باش پس آن فرشته بصورت انسانى نزد او آمد عابد گفت تو کیستى؟ گفت مردى عابدم چون از مقام و عبادت تو در این مکان آگاه شدم نزد تو آمدم تا با تو عبادت خدا کنم پس آن روز را با او بود، چون صبح شد فرشته باو گفت: جاى پاکیزهاى دارى و فقط براى عبادت خوب است. عابد گفت: اینجا یک عیب دارد . فرشته گفت: چه عیبى؟ عابد گفت: خداى ما چهارپائى ندارد، اگر او خرى مىداشت در اینجا مىچراندیمش براستى این علف از بین مىرود! فرشته گفت: پروردگار که خر ندارد، عابد گفت: اگر خرى مىداشت چنین علفى تباه نمىشد، پس خدا بفرشته وحى کرد: همانا او را باندازه عقلش پاداش مىدهم (یعنى حال این عابد مانند مستضعفین و کودکان است که چون سخنش از روى ساده دلى و ضعف خرد است مشرک و کافر نیست لیکن عبادتش هم پاداش عبادت عالم خداشناس را ندارد).